۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

ندانمت به حقيقت که در جهان به که مانی
جهان و هرچه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خويشتن آيند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگيری ز خويشتن برهانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو مي روی به سلامت سلام ما برسانی
تو پرده پيش گرفتی و ز اشتياق جمالت
ز پرده ها بدر افتاد رازهای نهانی
مرا مپرس که چونی , به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی , به هر لقب که تو خوانی
بر آتش تو نشستيم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتش بنشانی

سعدی

۱۳۸۷ دی ۱۶, دوشنبه


دنبال کننده ها